حسادت - بامن بمان

من بی قرار نوازش بارانم من بی تاب دست پر مهر اقتابم من راز دار نگاه تر مهتابم در کدامین قریاد سکوت کنم من تشنه عشق ومحبتم

بر تازیانه بی رحم باد نوشتم من عاشق عبورم اما مترسکم

حسادت

به ابر حسادت می کنم به خاطر اشک های بی امانش حسرت خورشید را می خورم به خاطر شراره های سوزانش وبه زمین برای میزبانی گامهای عاشقت به اسمان بر شک می برم به خاطر این که سایه بان برای تو و به خاطر انعکاس تصویرتو........

در کنار ساحلت من قایقی شکسته ام تو همان ساحل عشقی که بهت دل بسته ام

کلمات کلیدی : تشنه محبت، حسادت
¤ تنها| ساعت 11:27 صبح چهارشنبه 88/4/10
نوشته های دیگران ( )